خواستم جانم زره باشد برایت... دیر شد
حلقههای زخم از پا تا سرت زنجیر شد
منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب
قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد
تیغ ها روی تنت در هم گره خوردند؛ آه!
هر کدام از این گرهها باز با شمشیر شد
هیچ جای سالمی روی تنت نگذاشتند
تازه کم کم با گلویت نیزهای درگیر شد
چند روزی بر فزار نیزه بودی، بعد از آن
آمدی روی زمین و خاک از خون سیر شد
چند دندان شکسته... چند خط با خیزران...
خواهرت این صحنه ها را دید و آخر پیر شد
صبح نزدیک است؛ چون نور خدا میتابد از
سورهی فجری که روی حنجرت تحریر شد
سالیان سال رفت و عشقت از دلها نرفت
«کل شیءٍ هالک الّا وجهه» تفسیر شد
- چهارشنبه
- 28
- آذر
- 1397
- ساعت
- 12:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد تجری
ارسال دیدگاه