آیینه چشم می کندم سیر حالتان
حیرانم از روایت فعل محالتان
مظلومی آنقدر که ندارند اتفاق
حتی مورخان به سر سن و سالتان
از میوه های علم شما سیر میشویم
حتی اگر به ما برسد سیب کالتان
نفرین به ما اگر به تمنای روشنی
بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان
ابن الرضای دومی و سجده میکنیم
بر آفتاب مشرقی بی زوالتان
هرکس که سائل کرمت شد کریم شد
کوچک شد آنکه پیش تو،عبدالعظیم شد
احسان خانواده تان از قدیم بود
آنقدر روی بام شما یاکریم بود
راه تو را نیاز به خدمتگذار نیست
پرده نگاه دار سرایت نسیم بود
ای آسمان چه شد که شدی همنشین خاک
وقتی خدای عزوجلت ندیم بود
ای آنکه چوبدستی بازی کودکیت
مثل عصای معجزه های کلیم بود
بیراهه بود راه ،بدون هدایتت
تنها صراط نور شما مستقیم بود
نام تو جلوه ایست از اسما پنجتن
هم گشته ای امام علی، هم ابالحسن
وقتش شده که باز به سجاده رو کنید
وقتش رسیده با خودتان گفت و گو کنید
وقتش رسیده است که در چنته ی قنوت
کار شفاعت همه را باز رو کنید
بایدحصیر ساده ی بی آبروی را
جا زیر پای داده و با آبرو کنید
گیرم که آب سرد نیاورد خادمت
باید به آب گرم بهشتی وضو کنید
باید که باز زخم و جراحات شیعه را
با دست مرحمتگر مرهم، رفو کنید
امشب دوباره سمت خدا ساده میروید
از جاده ی حصیریِ سجاده میروید
آقا از اینکه اینهمه تنها شدی ببخش
از اینکه خرج مردم دنیا شدی ببخش
مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است
اما غریب بین احبا شدی ببخش...
تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم
مظلو م بی وفا شدن ما شدی ببخش
تقصیر ماست حرمتتان را شکسته اند
زخمی بی تفاوتی ما شدی ببخش
حالا برای پرزدنت گریه میکنیم
هی در ازای پرزدنت گریه میکنیم
----------------------------------------------------
شاعر : حسین رستمی
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین رستمی
ارسال دیدگاه