هر چند از همه به همه مهربانتری
هرچند با رسول خدا هم برادری
هرچند از لب تو مناجات میچکد
همواره از شمیم خدایت معطری
در جنگها که با تو و با ذوالفقار تو
هرگز کسی اگرچه نکرده برابری
هرچند شب به یاد یتیمان شهرخود
مانند سایه از دل دیوار بگذری
تیری زپای زخمی تو در نماز...یا
انگشتری ز دست خودت دربیاوری
مردم ولی چه ساده فراموش میکنند
مردم ولی چه ساده به تو جور دیگری...
حتی سلام سادۀ تو بیجواب ماند
گویا گناه کردهای انگار کافری
یوسفترین غریبی و حق میدهم به تو
سر از درون چاه اگر در بیاوری
شاعر : سید محمد جواد شرافت
- یکشنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 15:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محمد جواد شرافت
ارسال دیدگاه