غیر ازین در، خواهش احسان نمیآید به کار
التماس از دست اینوآن نمیآید به کار
اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمیآید به کار
یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمیآید به کار
بیسروسامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سروسامان نمیآید به کار
خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بیگناهان را چرا زندان نمیآید به کار
کار؛کار پنجه مشگلگشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمیآید به کار
کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمیآید به کار
دوستانت خاک را اینقدر ارزش دادهاند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمیآید به کار
لطف کن قلادهام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمیآید به کار
***
در میان بیقراریها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست
روز هجران میکشیم و شب تقاضا میشویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست
نیستم گرچه کلیمالله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست
هرچه را بخشید میریزم بهپای فاطمه
خرج یارش میکنم هر چه ز یار آمد به دست
خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست
گفت خالق بعدازاین تو خلق کن گفتی به چشم
چشم باز و بسته کردی روزگار آمد به دست
ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعدازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست
کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبهای
اینچنین شد که طواف هفت بار آمد به دست
***
گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی
روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمهی دیگر علی
این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی
مینویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
مینویسم تا ابد اول علی آخر علی
ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی
او خودش جای خودش نامش چنان مشکلگشاست
که شفاعت میکند فردای محشر هر علی
یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی
شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُلسوار و خواجه قنبر علی
انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی
***
گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
میدمد خورشید از چاک گریبان نجف
سفره مولاست گر پهن است هر جا سفرهای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف
دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
میشود نوح نبی وقتی نگهبان نجف
آرزوی دیدن جنت نکردم هیچوقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف
نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف
به قنوت ما نمیآید عقیق هیچجا
میخرم انگشتر از ملک سلیمان نجف
ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف
رزق آبونان ما دست حسین است و علی
سالها خوردیم آب کربلا نان نجف
نیمه ماه رجب از راه دارد میرسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف
***
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- چهارشنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 4:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه