• یکشنبه 9 اردیبهشت 03

 سید پوریا هاشمی

غزل مصیبت حضرت زینب(س) -( تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا.. )

2632
3

تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا..
یک دم کنار بستر این غمزده بیا..
موی سفید قامت خم گریه ی مدام
دارم به پیکرم ز فراغت نشانه ها..
من را زدند پیش نگاه رقیه ات..
من را زدند دسته ی اوباش بی حیا..
با چوب نیزه زد به سرم نانجیب و گفت..
اینقدر آه و ناله نکن زودتر بیا..
دستی رسید و حرمت روبنده ام شکست..
پایی رسید و چادر من گشت نخ نما..
عمداً مرا مقابل تو بر زمین زدند..
عمداً تو را زدند به پیش نگاه ما..
من مانده ام چگونه بدون تو زنده ام..
دست مرا بگیر و ببر این شکسته را..
رد طناب هست به دستان من هنوز..
جامانده بر رخم اثر مشتِ بی هوا..
یادت که هست سفره ی احسان یثربم؟
زینب کجا و قصه ی خیرات نان کجا؟!
بی تو نفس برای من از زخم بدتر است..
وقتی حسین نیست دگر زندگی چرا؟!
من ماندم و غریبی و اشک یتیم ها..
زینب گرفت روضه ی یک سال و نیم ها..

 

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • شنبه
  • 27
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران