کیست که بر لوح قلم میزند؟
حول خداوند قدم میزند؟
کیست که در وزن نگنجیده است؟
کوه وِقار است و نرنجیده است؟
کیست که مختار کند جبر را؟
کیست که بیتاب کند صبر را؟
کیست خم آورده به ابروی قهر
لرزه برافکنده به زانوی شهر؟
کیست به عصمت متجلّی شده
شأن ولی را متولّی شده
او که در افلاک نبی کوکب است
زُهرهی زهرای علی زینب است
حلم مجسّمشدهی نشأتین
روح یکی جسم دوتا با حسین
خطبهاش از نهج بلاغت پر است
هیبت مولاست که در چادر است
وجه علی تا که اتم میشود
خطبهی او تیغ دو دم میشود
بدر دوم، بین کلامش نهان
فاطمه در خطبهی شامش نهان
در سخنش لحن امیر آمده است
کوکبهی دهر به زیر آمده است
صبر الهی ست، تفضّل شده است
«أخرجنا الله من الذُّل» شده است
راهبر قافلهی ماست این
زین اب و زینت زهراست این
توسن گفتار که چالاک شد
کاخ یزید از دم او خاک شد
زیر و زبر را به هم آورده است
خواهر سقّا علم آورده است
از دل این سِفلهمتکّای فرش
خیمه برافراشته در تاج عرش
میرود از خویش به حیرانیَاش
آینه از آینه گردانیَاش
جلوهی این آینه در مشرقین
سر زده از طلعت روی حسین
قسمت زینب که سفر میشود
روی حسین آینهگر میشود
گرچه به غیر از غم و غارت نبود
این سفر از جنس اسارت نبود
گرچه سزاوار به زنجیر نیست
شیر به زنجیر مگر شیر نیست
از حد اوصاف که رد میشود
دخت علی بنت اسد میشود
گو همه مغلوب که او غالب است
جان علیّ بن ابیطالب است
جان علی رنج فراوان کشید
چند بغل روضه به دامان کشید
شاعر : مجید لشگری
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:38
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مجید لشگری
ارسال دیدگاه