زمینه
(به سبك یه سال و نیمه،بعد از تو)
با قلبی خسته ، بال و پر میزنه کنج قفس
عزیز زهرا ، افتاد ای خدا دیگه ز نفـس
شبیه دستای مرتضی ، دستای آقا بسته بود
از این همه ظلم دشمنا ، تنش ضعیف و خسته بود
میخواست رضاشو باز ببینه ، خیلی آقا دل شکسته بود
شد ، دلشکسته ترین ، بی قرار و غمین
شده گوشه نشین
وای ، امون از غریبی
******
خدا میدونه ، آقا از دست عدو چی کشید
حتی یه لحظه ، آقا رنگ عافیت رو ندید
تو اون سیاهچال قامتش از ، جفای دشمنا خمید
ناسزا میگفتن به آقـا ، او هم فقـط آه میکشید
به دست سِندی بی حیا ، شد آقای خستهمون شهید
شد ، پاره پاره دلش ، پر شراره دلش
بی قراره دلش
وای ، امون از غریبی
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 1
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 15:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه