زمزمه
(به سبك داداش هدیه هام و برات آوردم)
حسین ، شد لحظه ی آخر خواهر
دوخته شده چشام به این در ، کنار من بیا برادر
داداش ، ببین که زینب غمینه
گرفته با دلی حزینه ، پیرهن خونتو رو سینه
داداش اگر بیایی ، جون دادنم آسونه
صدای قلب زینب ، حسین حسین می خونه
یک سال و نیمه که من ، رنگ خوشی ندیدم
کابوس قتلگاه رو ، هرشب تو خواب می دیدم
حسین غریب مادر
******
داداش ، یادته اومدم تو گودال
میزدی توی خون پرو بال ، یه دفعه دیدم شدی بی حال
داداش ، زمین کربلا می لرزید
دختر کوچکت می ترسید ، یه بی حیا سرت رو دزدید
لبات ترک ترک بود ، تشنه یک جرعه آب
تنت به روی صحرا ، به زیر برق آفتاب
یک سال و نیمه که من- با روضه هات مأنوسم
کاشکی بیای دوباره ، حنجرتو ببوسم
حسین غریب مادر
******
داداش ، من موندم و یه مشت حرامی
از ما گرفتن احترامی ، مردای دست سنگین شامی
داداش ، ما رو نشوندن تو خرابه
چیزی که فکرشم عذابه ، خاطره ی بزم شرابه
نمی دونی بعد تو ، چه غصه ها کشیدم
بعد یه عمر عزیزی ، چی شنیدم چی دیدم
تو موندی و اکبرت ، من موندم و دخترت
هنوز توی گوشمه ، ناله های مادرت
حسین غریب مادر
شاعر : محمد مهدی روحی
- پنج شنبه
- 1
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد مهدی روحی
ارسال دیدگاه