دلی که مهر تو در آن نباشد، آن دل نیست
به راه عشق نسوزد، دلی که قابل نیست
به خاک ،گرکه نبارد سحاب رحمت دوست
تفاوتی که دگر بین خاک با گل نیست
هزار آیـــنه طلعـت اگـر به پیــش آید
مــرا به غیر تو آییـنه ای مقابل نیست
بیــا به حال منِ خستــه دل دمی بنــگر
که خواجه بی خبر از اَشک وآه سائل نیست
فشاندم اشک ندامت به مقدمت ای دوست
قـدم گذار به چشمم اگر چه قابل نیست
شکسته کشتی صبرم به بحر تنهــــایی
مــرا در این یَمِ مَوّاج جز تو ساحل نیست
به ریسمـان امیـدم هزار خورده گــره
گره گشای ز کارم تو را که مشکل نیست
به آذری نظر رحمتی کن ای مــــولا
که غیر بار گناهش به عمر حاصل نیست
شاعر : حسین آذری
- یکشنبه
- 4
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 4:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین آذری
ارسال دیدگاه