دل تو شکسته اسیری و خسته
همه پنجره ها به سوی تو بسته
وای تو یک روز خوش هم ندیدی
عجب طعنه هایی شنیدی
غريبانه او پر کشیدی
وارث داغ مادر
مولا موسی بن جعفر
ز بس کند و.زنجیر به جسمش فرو رفت
ز روی قشنگش دگر رنگ و.رو رفت
وای نظر کن بر این حجم پیکر
شده ناتوان زار و لاغر
به یاد آورد داغ مادر
اشک از چشمانش می سفت
خلصنی یا رب می گفت
وارث داغ مادر
مولا موسی بن جعفر
نگهبان زندان عجب بد دهان است
غضبهای این مرد به وقت اذان است
وای لگد می زند سمت پهلو
گهی تازیانه به بازو
شکسته دگر زیر زانو
مرد یهودی زاده
به جان او افتاده
وارث داغ مادر
مولا موسی بن جعفر
شاعر : رضا تاجیک
- یکشنبه
- 4
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه