در کشور عشق، معبدی می خواهم
یک سینه تهی ز هر بدی می خواهم
سهمی ز جهان اگر مرا می بخشید
باغی ز گل محمدی می خواهم
***
ای عشق ! تو آمدی حیاتم دادی
از ظلمت و تیرگی نجاتم دادی
من تشنه ی یک سرود روشن بودم
جامـــــی ز زلال صلــــواتم دادی
***
ای دوست ! ندای « لا تخف » می آید
شب رفت ، صدای چنگ و دف می آید
شد چشم زمین به نور احمد روشن
از عرش ، فرشته ، صف به صف می آید
***
بوی تو ز بوستان من می آید
خورشید در آسمان من می آید
لب های مرا فرشتگان می بوسند
چون نام تو بر زبان من می آید
***
در عشقِ تو استوار ، همچون کوهم
بی نور تو ، عابر شب اندوهم
چون نام تو بر لبان من می رقصد
عطر صلوات می چکد از روحم
***
تا نام تـــــو بر زبان هستی آمــــد
در سینه ی عشق ، شور مستی آمد
از سینه ی کعبه نـــــــور تو بیرون زد
گلبانک خوش خـــــداپرستی آمـــد
***
باید که حضور ماه را دریابیم
در دولت نور ، راه را دریابیم
ذکر صلوات بر محمد کافی ست
تا معنی « لا اله ... » را در یابیم
***
ای دل شدگان ! یار موافق آمد
افشاگر چهره ی منافق آمد
عالم ز ظهور نور او روشن شد
یاران ! صلوات ، صبح صادق آمد
***
ای دوست ! به آسمان نظر کن گاهی
ذکری تو بگو ، بر آور از دل آهی
لب را به گلاب نام او خوشبو کن
گر دولت وصل دوست را می خواهی
***
ای دلشدگان ! نسیم جان می آید
در جسم زمین ، دوباره جان می آید
در باغ ، گل محمدی می خندد
تبریک ! بهار عاشقان می آید
***
در ظلمت شب ، دلیل راهم دادند
رخصت به دلم ، دل سیاهم دادند
چون نام تو بر لبان روحم رقصید
در خلوت انس دوست راهم دادند
***
ای خال لب تو ، نقطه ی بسم الله
در حُسن و جمال ، ماه تر از هر ماه
شکرانه ی دیدن تو صد تکبیر است
« لا حول و لا قوة الا باللــــــــه »
***
ای خون حماسه در رگ آزادی !
تو بر سر ظلم ، تندر فریادی
تو آمدی و به غنچه های ایمان
فرمان خجسته ی شکفتن دادی
***
ای نور زمین و آسمان ! ادرکنی
ای قبله ی دل ، بهشت جان ! ادرکنی
بوی خوش وصل می وزد از نامت
نام تو سرود عاشقان ، ادرکنی
شاعر : رضا اسماعیلی
- پنج شنبه
- 8
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 7:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا اسماعیلی
ارسال دیدگاه