چه خوب شد الطاف بالا بیشتر شد
باران گرفت و خشکی لب ها تر شد
دیشب حسین، امشب ابوفاضل و فردا
چه خوب این شب ها دل ما در به در شد
امروز اگر با آبرویم دست من نیست
با معجزات عشق شد کاری اگر شد
بعد از نماز مغرب خورشید وقتی
شب رفت و رفت و رفت نزدیک سحر شد
آمد صدای جبرئیل از عرش بالا
ام البنین مژده که فرزندت پسر شد
از این به بعد این مزرعه ها یاس دارد
از این به بعد این روزگار عباس دارد
دیشب نشستم چشمهایت را کشیدم
پائین پایت چند تا دریا کشیدم
روح القدس، ارواح ذهنم را مدد کرد
تا عاقبت تصویری از عیسی کشیدم
پای ضریح دستهایت گریه کردم
روح خودم را تا خدا بالا کشیدم
جمعیت روی زمین را تشنه ی آب
تنها تو را در این میان سقا کشیدم
آقا اگر چه مشک تو آبی ندارد
من بین مشکت چند تا دریا کشیدم
تو از تمام آب ها آبی ترینی
ماهی ولی از ماه، مهتابی ترینی
معنا ندارد ماه من بالا نباشی
بالاتر از اندازه های ما نباشی
معنا ندارد ما همه لب تشنه باشیم
عباس ما باشی ولی دریا نباشی
با اینکه نبض نیل در دست تو باشد
اما تو ای مرد خدا موسی نباشی
تو ماهی و فرمانروای آسمانی
فرقی ندارد اینکه باشی یا نباشی
حالا که با زینب برادر می شوی تو
معنا ندارد بچه ی زهرا نباشی
تو ماهی اما مثل خورشید شبی تو
این افتخارت بس غلام زینبی تو
گفتند دریائی ولی دریا نبودی
گفتند طوبائی ولی طوبا نبودی
تنها نسیمی از نفسهایت مسیح است
گفتند عیسایی ولی عیسی نبودی
تو دستگیر عالمی و ارمنی ها
گفتند موسایی ولی موسی نبودی
دریایی و موسایی و عیسی مسیحی
تو کل اینهائی ولی اینها نبودی
سقاترین بودی و سقایی نکردی
گفتند سقایی ولی سقا نبودی
باب النّجات عالمین مولا اباالفضل
یا کاشف الکرب الحسین مولا اباالفضل
آن روز رفتی و همه ماتم گرفتند
در ماتم تو آسمانها غم گرفتند
آن دستهای سبز نخلستان نشینت
از چشمهای خشک ما شبنم گرفتند
آرامش دنیا نه تنها از رقیه
بعد از عروجت خواب ما را هم گرفتند
شرمندگی از کودکانت بیشتر شد
وقتی دم آب آب عمو مُردم گرفتند
از علقمه تا خیمه گاه شیرخواره
خیل ملائک دسته دسته دم گرفتند
سقای دشت کربلا آقام ابالفضل
دستش شده از تن جدا آقام ابالفضل
شاعر : علی اشتری
- شنبه
- 10
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 5:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اشتری
ارسال دیدگاه