باز شوق و باز عشق و باز شور
لحظه ها آکنده از عطر حضور
باز بوی سیب و رمز سروری
باز صبح سرخ و راز دلبری
پر شده هر کوچه از بوی بهشت
می دمد خورشید از سوی بهشت
قطره قطره جرعه جرعه دم به دم
اشک حسرت اشک شادی اشک غم
شهر مست از بوی پیراهن شده
دیده ی یعقوبی اش روشن شده
میرسد آنکه جهان در بند اوست
شادی دنیا به یک لبخند اوست
یک پسر از نسل احمد آمده
پاره ی قلب محمد آمده
آمده تا عاشقی معنا شود
نور چشم حضرت زهرا شود
آمده تا فرش را آذین کند
پاسداری از حریم دین کند
رمز و راز سوره های سجده دار
سرِّ "ما لا تعلمون" شد آشکار
آمده وجه خدا را رنگ و رو
ای ملائک بار دیگر "اسجدوا"
ای ملک، عشق و جنون را سر بگیر
فطرس! از قنداقه بال و پر بگیر
چشم هایت را به گهواره بدوز
کربلایی شو! حسینی شو ! بسوز
عاشقی کن پای بندت می کند
سر بزیری سر بلندت می کند
بعد از آن با کفتران نامه بر
نامه های زائرانش را ببر
نامه هایی ، مهر و پیوستش سلام
عرضِ شور و اشتیاق و احترام
بگذریم از فطرس و آزادی اش
بگذریم از سور و سات شادی اش
باید از گهواره بال و پر گرفت
عاشقی را با خدا از سر گرفت
سور و سات عاشقی دیگر به پاست
این شروع عشق بازی با خداست
سوم شعبان طلوع زندگی ست
راه سرخ عشق، راه بندگی ست
مرده بودم ،مست اعجازش شدم
سوم شعبان به دنیا آمدم
ساقی امشب داده جام و باده ام
بر امیری عاشق و دلداده ام
او حسین است و منم دلداده اش
گردنم انداخته قلاده اش
رزقِ حال و روز من دیوانگی است
باعث مستی این دیوانه کیست؟
ذکر تسبیح من امشب فرق کرد
با نگاهش تا دلم را غرق کرد
سور و سات عاشقی دیگر به پاست
این شروع عشق بازی با خداست
ای دل بی تاب من قرآن بخوان
سوره ی والفجر و الرحمن بخوان
لؤلؤ و مرجان بگو سرمست باش
فارغ از طاغوتیان پست باش
از مدینه ، از دل شادش بگو
از حسین و عید میلادش بگو
از گل و پروانه و بلبل بگو
گل بریز و گل بپاش و گل بگو
لاله ی زهرا و حیدر آمده
زینت دوش پیمبر آمده
از نگاهش توشه ها زهرا گرفت
جذبه اش آغوش مولا را گرفت
مصطفی با روی او در گفتگو
"روحهو روحی و روحی روحهو"
مجتبی غرق نگاهش میشود
خیره بر رخسار ماهش می شود
مژده مژده یا امیرالمومنین
خنده را در چهره ی زهرا ببین
بسکه دارد روی زیبایش نمک
بیقرار دیدنش جن و ملک
یک نخ قنداقه اش حبل المتین
خاکبوس درگهش روح الامین
ماه می تابد که مهتابش شود
لای لای لحظه ی خوابش شود
طعم شیرین لبش قند و عسل
بوسه بر لبهای او خیرالعمل
می درخشد در نگاه او زحل
کشتی ارباب آمد... العجل
لحظه لحظه لحظه هایش معجزه ست
جشن میلاد و عزایش؟! .... معجزه ست
دفتر غفران و رحمت باز شد
تا که آمد روضه ها آغاز شد
آمد و با خود فراتی آفرید
بین هر سینه قناتی آفرید
روز میلادش پرم را باز کرد
دل به سوی کربلا پرواز کرد
می روم با شوق تا عرش خدا
-دست بر سینه ، مودب ، با حیا-
می نشینم رو به گنبد مدتی
هم صدا با بچه های هیئتی
با تو می گوید دلم در ازدحام
السلام ای عشق ، ای عشق السلام
السلام ای شافع یوم الحساب
السلام ای معنی ام الکتاب
السلام ای خامس آل عبا
السلام ای خون تو خون خدا
ای که دیوان شفاعت دست تو
شیعه از روز ازل پا بست تو
ای سخن پرداز داور یاحسین ع
ای بهشت باغ باور یا حسین ع
در هوایت کار دل دیوانگی ست
دور شمع نام تو پروانگی ست
صاحب دل، در رگ ما خون تویی
رازق کل حسینیون تویی
ای که شادی خدا لبخند تو
از ازل عالم همه در بند تو
مثل خورشیدی و بالا جای توست
روی سر نه عرش اعلا جای توست
سجده های تو عروج بندگیست
ربنای تو بهای زندگیست
نام تو مفتاح کل مشکلات
فطرس بیچاره را دادی نجات
این بود ذکر تمام انبیا
کربلا یا کربلا یا کربلا
انبیا هم در شگفت از کار تو
یا که بهتر عالمی بیمار تو
روزی هستی بود از دست تو
عالمی مبهوت ناز شصت تو
تو مسیح هر دل افسرده ای
تو دوای قلبهای مرده ای
بوده ام از کودکی پابست تو
مست مست مست مست مست تو
تا که میزان و قلم در دست توست
روز محشر چشم ما بر دست توست
ما که مدیون دعای مادریم
شكر لله عاشقان این دریم
ما که در عشقت جوانی داده ایم..
پادشاهانی رعیت زاده ایم
شکرلله خاک راه حیدریم
سینه چاک ساقی آب آوریم
کیمیا خاک کف پای شماست
کیمیا گرد و غبار کربلاست
دل شبیه لاله هایت پرپر است
در صف بازار تو قیمت سر است
مستمندم حضرت ثار الحجج
تا به کی " الصبر مفتاح الفرج"
ای که هستی در شجاعت بی مثل
در بساط عشق بازی بی بدل
در محبت تو شبیه مادری
از علی آموختی جنگ آوری
من که هستم سائلي بر خوان تو
تشنه یک جرعه از احسان تو
من ندیده گشته ام مفتون تو
صد هزاران مثل من مجنون تو
مست مست مست از بویت شدم
شکر لله عاشق رویت شدم
ناگهان با شعر های محتشم
جشن میلادش، عزا شد در حرم
روضه خوانی، روضه را تا باز کرد
با زبان پر گِلِه آغاز کرد
خواهری بود و دلی زار و غمین
شکوه می کرد از امیرالمومنین
کاش بودی تا مرا یاری کنی
بر حسین بی سرت زاری کنی
ناگهان آیینه ی غم شد حرم
روز میلادش محرم شد حرم
باز اشک و باز عشق و باز شور
روضه هایش یک به یک می شد مرور...
وای از آن لحظه که طفلی در برش
تیر خورد و شد جدا از تن سرش
وای آن لحظه که گلریزان شد و
حنجرش بر پوست آویزان شد و
نیزه ای لحظه شماری کرد و رفت
زخم ها را لاله کاری کرد و رفت
مادرش بر سینه و سر می زد و
حنجرش بوسه به خنجر می زد و
در دلِ شب موجِ غم بود و حرم
شور -این المنتقم- بود و حرم
- شنبه
- 10
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه