به نام خالق آئینه ها به نام خدا
به نام صاحب آدینه ها به نام خدا
به نام حضرت ایزد خدای عزوجل
به نام حضرت امجد خدای شعر و غزل
اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم
به یمن این شب و روز خجسته بنویسم
خوشا به حال من و دفتر غزل خیزم
به شوق و شور و شعف واژه واژه میریزم
یکی دو بوسه بکارم لب مبشر را
به سینه ام بزنم ایهاالمدثر را
صدای بال و پر جبرییل می آید
صدای گام بلند خلیل می آید
خدا به دست خلیلی دگر تبر داده
که پشت لات و هبل ها به لرزه افتاده
ندا رسده که إقرأ...بگو ز طیّ براق
بگو فقط...لاتمم مکارم الاخلاق
نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذ
نهفته در غزلیات حضرت حافظ
نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت
" نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت "
" به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد"
به روی منبر نوری خطیب مجلس شد
به آیه های لبش سر به راه خواهم شد
اسیر أشهد أن لا اله... خواهم شد
نشسته عالم و آدم به خوان احسانش
خوش آن دمی که بخواند قصص ز قرآنش
رواق منظر چشم من آشیانه شود
دوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود
گمان مکن که نبی یار غار میخواهد
برادری چو علی سر به دار میخواهد
برای روز مبادا به وقت خوف و خطر
میان بستر خود جان نثار میخواهد
اگر چه رحمت محض خداست در عالم
به غزوه ها یل دلدل سوار میخواهد
به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکرد
کنار فاطمه اش ذوالفقار میخواهد
نگاه مرحمتش دائما به شیر خداست
برای بدر و احد شهسوار میخواهد
لسان مجلسی و کافی و مفید از اوست
اصول و ناصریات و. بحار میخواهد
محبتش که به سلمان بدون علت نیست
ز اهل ری به گمان سر به دار میخواهد
هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شد
به لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد
نه بهتر است بگویم هماره اقدش شد
دوباره روزی طبع دلم مخمس شد
غزل غزل بسرایم که عید مبعث شد
تمام غصه ی دل های شیعه بر باد است
چرا که مادر سادات هاشمی شاد است
دلم اسیر امیری بود که بی همتاست
همان کسی که بزرگ پیمبران خداست
دلیل آن همه تکریم لیلة الاسری ست
پسر عموی علی باشد و أبالزهراست
بنازم این همه شوکت ، چه پرچمش بالاست
فقط نه پیر محاسن سپید خانه بود
که شخص اول محبوب هر زمانه بود
شاعر : علیرضا خاکساری
- شنبه
- 10
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 17:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه