بال مارا به آسمان ببريد
تا افقهاي بيكران ببريد
از همين فاصله دخيل مرا
به حرمهاي مهربان ببريد
مسجد كوفه گر نشد قسمت
تا حوالي جمكران ببريد
سحري ابن مهزيار مرا
محضر صاحب الزمان ببريد
عرض تبريك چشمهاي مرا
سمت بانوي بي نشان ببريد
برتو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
هركه از كوچه ي تو رد نشده
معني عشق را بلد نشده
اي شمالي ترين ستاره هنوز
چشم نورانيت رصد نشده
بي تو توحيد چشممان شرك است
قل هوالله ها احد نشده
رَدِ پايت چه خوب پاسخ داد
راه سلمان شدن كه سد نشده
اي مسيحا نفس نمي آيي؟
تا نفس هايمان جسد نشده
برتو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
ميرسي ميرسي به اين زودي
قبله ي نغمه هاي داوودي
با شما با نگاه آبيتان
ميرسد روزهاي بهبودي
آنكه دلها ميان دستانش
نرم شد ناگهان شما بودي
اي نسيم سحر به پابوست
تو شكوه مقام محمودي
حتم دارم دعايمان كردي
غافل از ما دمي نياسودي
برتو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
ميشود صبح جمعه برگردي؟
اي ستاره كه نور آوردي
برگ پاييزم و پريشانم
و شما بهار اين زردي
ما كه لايق نبوده ايم اما
سر سجاده ات دعا كردي
تا كه چيزي به اين گدا برسد
در پي يك بهانه ميگردي
ميشود عصر جمعه ها فهميد
كه شما چقدر پر دردي
بر تو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
زندگي بي شما چه بي معناست
اي كه چشمت بهانه ي دنياست
پيش هر كه نشست مريم گفت
در نماز تو حضرت عيساست
روي شنزار شوق مجنونت
رد پاي دويدن ليلاست
چشم يعقوبِ پيروهن هر روز
گريه دار رسيدن فرداست
تا بيايي به شور هرگريه
آخر گريه هاي ما سقاست
بر تو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
گريه ي صبح وشام عاشورا
انتهاي قيام عاشورا
يالثارات ميشوي روزي
پرچم انتقام عاشورا
قَسَمت ميدهيم برگردي
انتظار مدام عاشورا
اي قنوت شكسته ي زينب
قامتت التيام عاشورا
ديده اي كه به روي خاك افتاد
گونه هاي امام عاشورا
بر تو اي آفتاب و آب حيات
تا ظهور تبسمت صلوات
شاعر:؟؟؟
- دوشنبه
- 19
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 21:29
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه