عمری تباه کردم عمر گران بها را
دیدم ره درست و رفتم ره خطارا
دشمن مرا صدازد از دوست غافلم کرد
دنبال غیر رفتم گم کردم آشنارا
درسینه آه دارم درد گناه دارم
جز توبه نیست درمان این درد بی دوارا
هم مرگ پیش پاو هم عمر رفته از دست
یارب ببخش مارا یارب ببخش مارا
گیرم زدر برانی در پشت در بمانم
غیراز در تو دارم یاسیدی کجارا
من برده ام همیشه کوه گناه بردوش
تو کرده ای هماره با بنده ات مدارا
از خویش نا امیدم لا تقنطوا شنیدم
یأس مرا گرفتی دادی به من رجارا
هرکس زپادر افتد بردامنی زند چنگ
ای خاندان عصمت من دامن شمارا
میثم تمام عالم آرند سر به سجده
هرکس گرفته خاکی تو خاک کربلا را
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 10
- تیر
- 1393
- ساعت
- 13:43
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه