شرمندۀ لطف بیکرانت هستم
شرمنده ترین بندگانت هستم
«یا رب اَنا سَائِل الَّذِی اَعطَیتَه»
عمریست دخیل آستانت هستم
**
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانه رحمتت برانی یارب
**
هستیم همیشه از حضورت غافل
اما شده الطاف تو ما را شامل
«یا غافِر! شَرّنا اِلیکَ صاعِد
یا راحم! خَیرُکَ اِلَینا نازِل»
**
دنیا و تعلقات دنیا فانی ست
لذات همه گذشتنی و آنی ست
جز لذت سجده و سحرگاهی که
در چشم ترت هوای اشک افشانی ست
**
از شوق اجابتت چنان لبریزم
چون اشک به خاک درگهت میریزم
«اِن اَنتَ قَطَعتَ حَبلَکَ عَن عَبدِک»
درگاه امید کیست دست آویزم
**
لبریز معاصیام پر از آسیبم
سرگرم گناه، غافل از تهذیبم
ای رحمتِ لایزال! ای رأفتِ محض!
یارب به عقوبتت مکن تأدیبم
**
با این دل مرده و کویری چه کنم
با این همه جرم و سر به زیری چه کنم
«مِن اَینَ لِیَ النَّجات یا رب یا رب»
تو دست مرا اگر نگیری چه کنم؟
شاعر : یوسف رحیمی
- شنبه
- 14
- تیر
- 1393
- ساعت
- 7:23
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه