• سه شنبه 4 دی 03


شعر ولادت و مدح امام حسن مجتبی(ع) -( پر زد نشست کفتر شعرم به بام تو )

2793
3

پر زد نشست کفتر شعرم به بام تو
وقتی رسید قافیه هایم به نام تو
حیران شدست شعر و غزل از مقام تو
  ارباب دومی و دو عالم غلام تو
اول امام زاده ی عالم تورا سلام
راه نجات عالم و آدم تورا سلام
ابن السحاب و زاده ی دریا چه گوهری!
خورشید هستی و کرمت ذره پروری
از درک شعر و مرثیه ها هم فراتری!
ارباب اگر تویی چه کنم غیر نوکری؟
بی دفتر و حساب، کریمانه می دهی
ساده، بدون قصر و کرمخانه می دهی
دستان بخشش و کرمت سبز یا حسن
صاحب لوایی و علمت سبز یا حسن
زهرا نژادی و قدمت سبز یا حسن
یک روز  می شود حرمت سبز یا حسن ...
روزی که منتقم برسد از دعای تو
یک گنبد قشنگ بسازد برای تو
تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم
این هم جزای آن همه آقایی و کرم
با بال خسته ام به بقیعت که می پرم
دنیا خراب می شود انگار بر سرم ...
«حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند»
از عزت شماست محترم شدند!
گفتم بقیع خون به دل واژه ها شده
پر زد کبوتری و چه خاکی به پا شده!
از غصه هات پشت رباعی دو تا شده
  روح از تن غزل به گمانم جدا شده
اینجا به بعد شعر برای مدینه است
حال و هوای شعر هوای مدینه است
مادر، فدک، عدو و سه تا نقطه ناگهان ...
گویا قیامت است زمین خورده آسمان
دستی و ضربه ای و حسن مانده مات از آن
این شد شروع شام و کتک های کودکان
طوفان کربلا زِ همین کوچه پا گرفت
اینجا حسن چه دید؟ زبانش چرا گرفت؟
روزی مصیبتی به پیمبر رسید و بعد
باد خزان به کوچه ی مادر وزید و بعد
بابا ز جور حادثه در خون تپید و بعد
نامردمی ز مردم دنیا کشید و بعد
بالا گرفت کارش و تشتی طلب نمود
پس داد با جگر همه خونی که خورده بود
آن روز در میان همان کوچه مرد و رفت
طاقت نداشت، یک نفس از کاسه خورد و رفت
در آخرین بغل پسرش را فشرد و رفت
ارباب زاده را به حسینش سپرد و رفت
در کربلا حسن شو به جای پدر بجنگ
اصلا نترس، بی زره و بی سپر بجنگ

  • شنبه
  • 21
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران