روزگاري پر از صفا بوديم
مرد ميدان هر بلا بوديم
دورمان هر چه بود خوبي بود
از دروغ و ريا جدا بوديم
بال پروازمان كه وا ميشد
از كران تا كران رها بوديم
دلمان صاف بود و بي كينه
مؤمن و پاك و با خدا بوديم
دلمان دل نبود دريا بود
سر به زير و چه سر به را بوديم
بندگيمان به شرط مزد نبود
به قضا و قدر رضا بوديم
در پي كبر نه ريا هم نه
ولي دنبال كبريا بوديم
نيمه شب جانمازمان پهن و ...
همه مشغول ربنا بوديم
اهل العفو گفتن و توبه
اهل پرهيز از خطا بوديم
صبح هر جمعه عهد مي خوانديم
با مفاتيح آشنا بوديم
كربلا هم اگر نمي رفتيم
زائر مشهد الرضا بوديم
شاعر : محمدحسن بیات لو
- دوشنبه
- 23
- تیر
- 1393
- ساعت
- 14:51
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه