بر در این خانه با دست تهی در می زنم
بی پر و بالم خدا را تا کجا پر می زنم
گریه کرد و یاعلی گفت و به کامم ریخت شیر
بوسه از روی ادب بر پای مادر می زنم
خاک راه دوست را بر چهره سازم آبرو
سنگ آل الله را بر سینه و سر می زنم
گرمی جنت بجوشد از زمین و آسمان
من فقط زهرائیم ساغر ز کوثر می زنم
هرکسی دارد پناهی هرکسی کوبد دری
من امیرالمؤ منین را حلقه بر در می زنم
عبد فرمان اگر سلمان او فرمان دهد
دل به دریا می سپارم پا در آذر می زنم
بارها در می زنم گر بر رویم در وانشد
بار یگر بار دیگر بار دیگر می زنم
از دل گهواره تا تابوت ذکرم یا علیست
دم زحیدر دم زحیدر دم زحیدر می زنم
تا بپوشد در صف محشر سیاهی مرا
رنگ بر پرونده ام از خون اصغر می زنم
خاک راه میثم خرما فروشم میثمم
دم زاهل البیت حتی روز محشر می زنم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 24
- تیر
- 1393
- ساعت
- 5:39
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه