آسمون ابری زندگی سرده
دلمو این شهر غربت غرق خون کرده
امیرم و نعم الامیر
کوفه منو کرده رها
دارم شبیه فاطمه
مرگمو می خوام از خدا
کوفه و بی دردی کشتم
کوفه و دلسردی کشتم
کوفه و نامردی کشتم
واویلا...
********
روز و شب زارم گریه شد کارم
خار و در چشم استخوون تو ی گلو دارم
این روزگار بی وفا
انزلنی انزلنی
کو عمار و بوذر من
کجاس اویس قرنی
من موندم و آه و حسرت
درد دل و چاه و غربت
آروزمه مرگ و هجرت
واویلا
********
کیسه بر دوش کوچه ها میره
مرهم دردای حیدر زخم شمشیره
عثمان و عون و جعفرم
عباسم ای نور دو عین
تو عاشورای بی کسی
جون شما جون حسین
یه مادری توی گودال
شلوغی و اسب و جنجال
یه پیکری میشه پامال
واویلا
********
شاعر : محمد موحدی مهرآبادی
- چهارشنبه
- 25
- تیر
- 1393
- ساعت
- 0:36
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد موحدی
ارسال دیدگاه