از  هـجـر على  حـال  جنون  دارم  من
بغضى به دل از دشمن دون دارم من
از روضــه ى  جــانسوز  على سوغاتـى
چـشمان پر از کاسه ى خون دارم من
اى کاش  دوباره  من گداى  تو شوم
میهٍمان کرم و لطف و عطاى تو شوم
عتبات  آیم  و  با  جمع  محبان  شما
زائر  مرقد و  ایوان  طلاى  تو شوم
حُـبِّ  عـلـى  از  روز الستم  دادند
پیمانه ى عشق را به دستم دادند
من در صـف مـى خـوران کـوثر بودم
بـا داغ عـلـى باز شـکـسـتـم دادند
شاعر : اصغر چرمی
- پنج شنبه
- 26
- تیر
- 1393
- ساعت
- 12:54
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
- 
                            اصغر چرمی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه