چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی
از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی
فکر کردی، بی علی هم اهل ایمانی، ولی
بی ولی، در امتحان بیع و بیعت، رد شدی
از «قسیم النار و الجنة»، جدایی تا به کی؟
از بهشت سرنوشتت، با چه قیمت رد شدی؟
با چه رویی، چشم بستی روی «اکملت لکم»؟
با لگد از پهلوی آیات عصمت رد شدی؟
پای بر اوراق مصحف، میگذاری میروی
ای که از آیات قرآن، بی ولایت رد شدی!
فکر میکردی که بیحُجّت، شود حَجّت قبول
با فروعت، از اصول و از اصالت رد شدی
«باز باش ای باب رحمت تا ابد»، را خواندهای؟
چیست جز لعنت، اگر از باب رحمت رد شدی؟
گر چه تقدیر خلایق، هر چه لایق میشود
حیف از این نعمت، که از آن بیلیاقت رد شدی
چارده قرن است، تقدیرت به جز حسرت نبود
تا که از درد علی، بیدرد و حسرت رد شدی
عدل او دیگر مزاحم نیست، پس راحت بخواب
ای که از خون علی، اینقدر راحت رد شدی!
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه