به هر جایی که ذکر و خیر مولای کریمی هست
یقینا روی بامش رد بال یاکریمی هست
چه شبهای دل انگیزی دوباره جمع مان جمع است
خدا را شکر بر لب یا علی و یا عظیمی هست
شبانگاه از میان کهنه کاران سر در اوردم
دلم مرهون لطف این گدایان قدیمی هست
بیا ای شاعر عاشق بخوان که عشق سوزان است
بگو که شور بسم الله رحمن الرحیمی هست
علی دارم چه غم دارم چه غم دارم علی دارم
مرا در شهر گمراهان صراط المستقیمی هست
دلی که خالی از حب امیرالمومنین گردد
یقین دارم اقامتگاه شیطان رجیمی هست
شب قدر است و اما من ندارم ابرویی تا ...
همه چشم و امید من به دستان رحیمی هست
امین الله خواندن زیر ایوان احتیاجی نیست
برای مستی من از نجف طرفه نسیمی هست
حسابی وا نمی کردم به روی نار و جنت من
اگر که مرتضی...اما ; بنازم که قسیمی هست
به فردای قیامت که حساب من جدا باشد
علی گویان عالم را در ان محشر چه بیمی هست
پس از عمری غزل گفتن در این دفتر نمی بینم
همین سوز و گدازی که در اشعار قدیمی هست
(این سخن ورد زبان ها افتاد /دیدی اخر علی از پا افتاد )
برای مرثیه امشب تمام جنس من جور است
گریز روضه ام از کاسه ی شیر یتیمی هست
بماند...میرسد روزی که در راه همین کوفه
به دور محمل زینب دو تا فرق دو نیمی هست
شاعر : علیرضا خاکساری
- پنج شنبه
- 26
- تیر
- 1393
- ساعت
- 23:27
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه