در آن ساعت که با پاي برهنه پیاده پشت مرکب می دویدم
بیاد راه شام و عمه خود ز دیده خون دلها می چکیدم
*******************
شبانه دشمنانم چون رسیدند غریبی ام چو در کاشانه دیدند
میان کوچه با پاي برهنه مرا هم مثل جدم می کشیدند
*******************
برهنه سر برهنه پا شرار غم به سینه ، ببر مرا از کوچه ها ي غربت مدینه
از کوچه هاي ماتم ، از کوچه هاي پر غم ، از کوچه هاي شهر خاتم
اما مبر به کوچه اي که زخم دل نمک خورد ، مادر بی گناه من از چهل نفر کتک خورد
ما بین اشقیا بود ، در زیر دست و پا بود ، یاریگر علی مرتضی بود
شاعر : مجید آخته
- دوشنبه
- 30
- تیر
- 1393
- ساعت
- 5:33
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
مجید آخته
ارسال دیدگاه