بنال ای دل که قلبم بی شکیب است
دلم محتاج درمان طبیب است
بنال ای دل که جانم بیقرار است
درون سینه ام غم آشکار است
خداوندا چه آمد بر سر من
ز کف رفت آن گرامی مادر من
تو مادر رفتی و از ما بریدی
به سوی آسمان ها پر کشیدی
بریده رشته ی عشق و امیدم
نگاه آخرینت را ندیدم
چه آسان دست شستی از عزیزان
رها کردی تمام آشنایان
تو رفتی رشته ی امّید بگسست
صفای زندگانی رخت بربست
تو رفتی عشق خالی شد ز معنا
به غارت رفت باغ آرزوها
به یاد آرم دعای صبح و شامت
تن بسیار و آن رنج مدامت
در این خانه ز تو هر جانفشانی ست
همه یاد آور رنج نهانی ست
بیا این مهر و این هم جانمازت
بیا تا سر دهی راز و نیازت
بخوان مانند وردی یا سرودی
دعایی که از بر کرده بودی
به خاطر دارمت من دائم اوقات
فراموشت کنم هیهات هیهات
شاعر : احمد حسین پور علوی
- سه شنبه
- 31
- تیر
- 1393
- ساعت
- 6:20
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
احمد حسین پور علوی
ارسال دیدگاه