من و این جای خالی وامصیبت
چنین آشفته حالی وامصیبت
من و این پیکر در خون شناور
من و آلاله ی خونین و پرپر
دل من طاقت این غم ندارد
به جز مهر تو چیزی کم ندارد
تو نوری، آیه ی امن یجیبی
تو مثل یاس و شب بوها نجیبی
تو مثل آینه بی ادعایی
تو روح سبز بستان دعایی
تو آهوی گریزان سوی دشتی
دریغا رفتی امّا برنگشتی
چه باید کرد با داغ تو مادر
پس از تو هست ما را خاک بر سر
پس از تو گشته ام تنها و بی کس
غمت می ماند و من ماتم و بس
خدا داند که هرگز باورم نیست
که نور دیدگانم مادرم نیست
من امشب مثل ابر نوبهارم
من امشب داغدار داغدارم
من امشب بی کسی را حس نمودم
نگاهم را پر از نرگس نمودم
امید زندگانی مادرم رفت
همیشه سایه ی او از سرم رفت
همیشه با خودم می گفتم ای مرد
اگر پیک صبا بوی غم آورد
اگر روزی امیدت مادرت مرد
گل احساس و امید تو پژمرد
چه خواهی کرد با داغ صنوبر
چه خواهد ماند در باغ صنوبر
اگر نامهربانی ها شکفتند
اگر غربت نصیبان شعر گفتند
چه خواهد ماند جز پاییز دلگیر
دلی از این زمین و آسمان سیر
بُود اندوه من ناباورانه
بُود حرف دلم بی مادرانه
الا ای مادر خوب و صمیمی
شکوه روزگاران قدیمی
بود ( میمت ) نشان مهر و الفت
نشان عشق و امید و محبت
( الف ) در نام تو آب است
همان احساس و عشق والتهاب است
بُود ( دال ) تو معنای دلی پاک
دلی بی انتها مانند افلاک
بُود ( رای ) تو روح روشنایی
سرود دلکش باغ خدایی
پس از تو باغ من بی عندلیب است
دلم تنها و غمگین و غریب است
من و این غربت وحشت برانگیز
دلی در دست طوفان های پاییز
من و پرواز خونین کبوتر
دعای یارب آمین کبوتر
من و دستان مجروحی که سردند
قدم هایی که هرگز برنگردند
خوشا از بی کسی هاشان سرودن
خوشا با یاد آغوشش غنودن
شاعر : احمد حسین پور علوی
- سه شنبه
- 31
- تیر
- 1393
- ساعت
- 6:27
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
احمد حسین پور علوی
ارسال دیدگاه