خدا، بغضی توی گلوم نشسته
ببین چقدر دلم شکسته
دستای من رو کینه بسته، خدا
خدا، دشمن ما چقدر پلیده
می بینه که موهام سفیده
ولی بازم من و کشیده، خدا
آتیش گرفته قلبم، آتیش گرفته خونم
میون آتیش و دود روضه می خوام بخونم
یه روزی پشت این در زهرشون و رسوندند
یه روزی پشت این در مادرم و سوزوند
خدا خدا خدایا
خدا، آخه چه رسم روزگاره
افتاد نفس هام در شماره
منم پیاده اون سواره، خدا
به خدا روضه از این بالاتر نیست، اون بی حیا خودش سوار اسب شد، امام صادق هفتاد ساله رو پشت سرش کشوند.....
خدا، آخه چه رسم روزگاره
ابن ربیع حیا نداره
هی نام مادر و میاره
وقتی شبیه بابا اون بی حیا من و برد
همون جا افتادم که مادرم من زمین خورد
انگار دارم می بینم بابام و دست بسته
تو گوشمه صدای گوشواره ی شکسته
خدا خدا خدایا
خدا، درسته قلبم دریدن
به روی من شمشیر کشیدن
ولی سرم رو نبریدن
خدا، درسته حق منو خوردن
منو تو کاخ مستی بردن
سرمو تو تنور نبردن،خدا
نمیره روی نیزه هرگز سر بریده ام
نمی سوزه تو آتیش محاسین سپیدم
هیچ وقت رو ناقه دسته خواهرم نبندن
هیچ موقع مردم مست به دخترم نخندن
وقتی منصور شمشیر کشید، وقتی نتونست جسارت کنه، افتاد رو دست پای امام صادق گفت: حالا هر چی بخوای برات فراهم میکنم، هر چی بخوای بهت میدم، امام گفت: من چیزی از تو نمیخوام فقط منو زود برگردون به خونه ام اهل وعیالم نگرانن، آخه منو نصف شب با سر برهنه آوردی، زود منو برگردون زن بچم نگرانن؛ یه روزی هم حسین یه نگاه به خیمه ها کرد دید دارن به خیمه ها حمله میکنن، اگه دین ندارید آزاد مرد باشید هنوز حسین داره نفس میکشه بیاید کار منو تموم کنید، آی حسین.....
قاتل حیا کن چشم مولا نمیه باز است
- پنج شنبه
- 30
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 8:45
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه