ساقی تشنه لبان،ای علمدار جوان
رفتی و از غم تو، قامتم گشته کمان
دیده بگشا و ببین، ای بل ام البنین
بی طرفدار و غریب، گشته شاهنشه دین
(سیدی یا مظلوم یا اباعبدالله)4
روی خاکی واژگون، چهره ات غرق به خون
چشم نارت ز چه رو ، گشته از کاسه برون
من بمیرم که چنین، شده ای نقش زمین
هم شکسته سره تو هم شنیدی قطع یمین
بعد تو هر چه که شد، خواهم از خواهر تو
تا ببندد گره بر،گره ی معجر خود
(سیدی یا مظلوم یا اباعبدالله)4
مشک تو پاره شد، ز کفم چاره شد
از همین لحظه به بعد، زینب آواره شد
چشم حیران ارباب ، در پی قطره آب
طفل شش ماهه ی او، از عطش رفته به خواب
(سیدی با مظلوم یا اباعبدالله)4
ای که آمد ب سرت، با سر و دست کبود
مادر زخمی ما، حضرت فاطمه بود
دیدی آن ماه جوان، دید آن قد کمان
دیدی ان یاس حزین، در تب و تاب خزان
- چهارشنبه
- 12
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 8:46
- نوشته شده توسط
- محمد
ارسال دیدگاه