ای که پیشم شمع رویت سوخته
حال فهمیدم که مویت سوخته
ای تو ابراهیم و آتش بر درت
آتشم زد پای در خاکسترت
قدّ ِآتش تا به ابروی تو بود
لابلای چوب در موی تو بود
"نار" با عطر تنت آغشته شد
در تکانی خورد و محسن کشته شد
وای از این شعله ها و نار ها
وای از مسمار ها، دیوارها
□
آه دیوار از دلِ مولا بترس
میخ در از سینه ی زهرا بترس
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- ۲۲
- شهریور
- ۱۳۹۳
- ساعت
- ۱۲:۱۴
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه