برای از تو نوشتن مداد می خواهم
دوباره کاغذی از ابر و باد می خواهم
مداد و کاغذ و دفتر بهانه ایست که من
برای از تو نوشتن سواد می خواهم
چرا که دختر موسی بن جعفرید شما
به کوه علم رضا نیز خواهرید شما
ببین که واژه برایت به سجده افتاده
قلم برای ثنایت به سجده افتاده
برای گفتن یک بیت از شما شاعر
به خاک پای رضایت به سجده افتاده
مدیحه گوی شما تا امام صادق هست
کسی به دم زدن از حضرت تو لایق هست
اگرچه یک نفس از عشق دم زدی بانو
به هر دلی که رسیدی حرم زدی بانو
برای آنکه بگویی غریب تنها نیست
میان کوچه ی غربت قدم زدی بانو
تو آمدی که بگویی سرای دل حرم است
میان مشهد و قم فاصله چقدر کم است
تو آمدی که بگویی حبیب یعنی من
دعای مضطر و امَّ یجیب یعنی من
تو آمدی به برادر بگویی ای مولا!
تو آشنای جهانی، غریب یعنی من
منی که در طلبت بی قرار می آیم
به اشک پشت سرت وامدار می آیم
تو آمدی که بگویی جهاد یعنی چه
شکوه معنی خیرالعباد یعنی چه
تو آمدی که بگویی برای حق علی
چو فاطمه بشود ایستاد یعنی چه
تو روی دوش خودت بیرق کرم داری
بجای فاطمه در شهر قُم حرم داری
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 13:38
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه