ای رسول خدای عزّوجل
خاتم الانبیای روز ازل
ای نبیّ ِمکرّمِ مدنی
ای که بت را به غمزه می شکنی
بت ما را به نور خود بشکن
با جلال حضور خود بشکن
ای لبانت محلّ ذکر خدا
قلب تو آستان بکر خدا
تو مِنَ النّوری و اِلَیَ النّوری
از خداوند خویش منصوری
ای نگهبان حضرتت جبرییل
مات و حیران حضرتت جبرییل
پر جبرییل مرد و مردانه
پیش بال تو بود پروانه
تا می آمد امین وحی خدا
از کنار خدا، کنار شما
وحی می خواند تا مقابلتان
تا که می خواند پیشتان قرآن
پیش روی تو درس پس می داد
روبروی تو درس پس می داد
ای حدیث حضور تو لولاک
بی تو نابوده بوده اند افلاک
علت خلقت دو عالم تو
تو علی هستی و علی هم تو
تو سلام و درود و زمزمه ای
پدر مهربان فاطمه ای
تو که عرش خداست مدهوشت
حَسَنِینَند زینت دوشت
بعد عمری که رهبری کردی
امّتت را پیمبری کردی
حرف حق را نشانشان دادی
جان تازه به جانشان دادی
حال، بیحال و بستری شده ای
به گمانم کبوتری شده ای
میل پرواز داری ای آقا
پر زدن سوی جنّت الاعلی
جد پاک حسن وَ حُسین
ای که باقیست از شما ثقلین
می روی و کتاب محزون است
حضرت بوتراب محزون است
قبل رفتن، ستاره ی نایاب
دخترت را به مژده ای دریاب
مژده پر زدن بسوی خودت
زودتر آمدن بسوی خودت
در مدینه برایت ای آقا
ای رسول تمام خوبیها
عده ای سوگوار رفتنتان
دل پریشان و زار رفتنتان
چشم شان اشکبار رفتنتان
قلب شان داغدار رفتنتان
عده ای لیک بین این امّت
بین مرد و زن همین امت
دست در کار رفتنتان
تشنه و بیقرار رفتنتان
. . .
وای از رفتن رسول خدا
از بلا و مصیبت عظما
از هجوم و شکستن درها
پشت در ضربه خوردن زهرا
. . .
وای بنگر که شد بپا آتش
مادرم روبروست با آتش
میخ عریان هجوم آورده
داغ و بریان هجوم آورده
به در خانه مادرم را دوخت
سرّ مستودع وجودش سوخت
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه