کاش می شد که بجای تو بمیرد زینب
در همین لحظه بپای تو بمیرد زینب
آنقدر، یابن علی! مست لقاءَ اللهی
فرصتی نیست برای تو بمیرد زینب
به کجا می روی و دست که ام می سپری؟
به سنان و عمر و حرمله ام می سپری؟
آه بگذار کمی رفتن تو دیر شود
اندکی بعد تنت طعمه ی شمشیر شود
تا رمق هست بیا زیر گلویت بوسم
قبل از آن دم که عقیله زِ غمت پیر شود
گر چه از بوسه ی تفتیده ی من تب کردی
حنجرت را تو ولی بیمه ی زینب کردی
دست و پا می زنی از دست دلم دور شوی
سمت نیزار روی، مشعلی از نور شوی
بوسه دادم گلویت را، بخدا می ترسم
از قفا ذبح بخون خفته ی منحور شوی
شمر در قتل تو هی صبر نماید، چه کنم؟
با تأمّل سر تو نحر نماید چه کنم؟
شاعر : امیر عظیمی
- شنبه
- 22
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 16:41
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه