مگو حرف از رفتن ، کجا میری دیگر
مگو حرف از رفتن، نزن آتش بر من
ببین خون این دل من
منو این دل کندن،کجا میری بی من
مرو طاقت دوری ،نداره خواهر تو
(مرو که پناه منی به خدا غم آه منی به خدا
ای برادر تشنه لبم)2
مرو که فراق دل تو می کشدم؛ غم داغ تو می کشدم
ای برادر تشنه لبم
[(مرو سالار من)2]2
مرو شعر غم ها ، بری میشم تنها
بگو از بهر دوری چه چاره کنم
تویی بین اعدا منم فکر فردا)2
چه سان بر روی نی تو را نظاره می کنم
بمون که رها شود این همه درد
که جدا شود این شب سرد، شب آخر دیدن تو
مرو که از تو خسته ترم
ز فراغت خون جگرم، به هوای رسیدن به تو
[(مرو سالار من)2]2
- یکشنبه
- 23
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 5:47
- نوشته شده توسط
- محمد
ارسال دیدگاه