باب لهوف گریه و باب تو سوختن
این نعمت است در تب و تاب تو سوختن
عالم خراب، حال من از آن خراب تر
حق است پای حال خراب تو سوختن
از تو به نوکران تو معکوس می رسد
مهر تو سایه، کار سحاب تو سوختن!
هر لحظه ای که آب به لب می زنم سزاست
با روضه های قحطی آب تو سوختن
باید که پیر راه تو باشیم و جان دهیم
مثل حبیب پای رکاب تو سوختن
یک عمر گریه پای عزای شما کم است
باید برای داغ رباب تو سوختن
"با ما بگو دلیل سفر کردن تو چیست؟"
زینب سوال کرد، جواب تو :"سوختن"
شاعر : مظاهر کثیری نژاد
- سه شنبه
- 25
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 10:21
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه