• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت فطمه زهرا(س),( وقتی خدا بود و کسی نبود جز او)

7257
3

    وقتی خدا بود و کسی نبود جز او
جلوه می کرد یه بانویی با اسم یا هو
بهشت یه انعکاسه از جلوه ماهش
عرش خدا کوتاهتره از طول بامش

 

آدم و حواه زارعند تو باغ خونش
سیمرغه و هیچ کی ندیده آشیونش
لطف مشیت تبسمش بهشته
نیت خنده می کنه می شه فرشته
سوره اهل اتا که می ده بوی نامش
حرفی ز حوریه نزد به احترامش
از باغ وحی اش جبرئیل سوره می چینه
کاتب وحی او امیر مومنینه
فاطمه آبه و همه زنده به آبند
فاطمه خوابه و همه محتاج خوابند
فاطمه نکهت تجلی جماله
فاطمه در اوج جمالش با جلاله
فاطمه پیغمبر و مومنش علیه
فاطمه بر تمام انبیاء ولیه
چادر عصمتش کساء اهل بیته
شاعر تازه کار بچه ها یش کمیته
نسیم گریه هاش که شبنم آفرینه
شبا رو گلبرک دل علی می شینه
اونقده نورانی می شه صورت ماهش
انگاری خورشید دمیده تو سجده گاهش
هرشب می یاد در می زنه خونه به خونه
پشت در هر خونه ای کمی می مونه
کمک می خواد شبا ز انصار و مهاجر
مسلمونی کمک می خواد از قوم کافر
کوثر عمرکم اون خیر کثیره
یه سر تو یثرب یه سرش خم غدیره
ستاره ای نداره و ماه مدینه اس
زهرا شب قدر علیه همین و بس
پل خدا رو برای همیشه بستند
مردمی که دست قنوتشو شکستند
همه تما شا چی هیزم و آتش
تا همه زهرا نسوزه پا نمی شن
باغ فدک بهونه سیلی زدن بود
کاری ترین زخم دل ابوالحسن بود
عمق غمو از دل افلاکی بپرسین
دختر رز همنشین ساقه تا که
سوره قدر آسمون گنج تو خاکه
مهتابو شاهد می گیریم علی غریبه
غسل می ده و روی لبش امن یجیبه
شیشه غربت علی دچار سنگه
مدینه بی فاطمه کوچیک و تنگه
 

رضا جعفری

  • یکشنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1391
  • ساعت
  • 7:24
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران