از سمت بهشت مي درخشيد
يك دسته ستاره هاي معصوم
تا كلبه ي كوچك علي شد
گهواره ي نور ام كلثوم
انگار كه حجم آسمان ها
در حجم نگاه كوچكش بود
لبخند زلال چشمه ساران
لبخند زلال كودكش بود
زهرا و علي و زينب و نور
درجمع فرشته گان نشستند
انگار تمام كهكشان ها
ديباچه ي عاشقانه بستند
منظومه ي عاشقانه ي نور
در محور ِسرخ مي درخشيد
درياي ستاره بود و غوغا ا
امواج ِ طلايه دار ِ توحيد
در باغچه ي علي و زهرا
آن كودك و آن نهال ِ معصوم
شد شير زن ِ سلاله ي عشق
بانوي زمانه ، ام کلثوم
آهسته بيا به كلبه ي عشق
اينجاست مكان سربداران
اين منزل و جايگاه نور است
در طول مسيرِ روزگاران
تاريخ به سهم خود ورق خورد
آبستن ِ درد شد، دمادم
آبستن ِدرد و خون و شمشير
لبريز ِحماسه هاي ماتم
تاريخ پر از طلوعِ رنج است
هنگامِ غروب، سرخ و دلگير
در فاصله هاي هر ورق درد
پيوسته چو حلقه هاي زنجير
بانوي غريب ، ام كلثوم
بانوي غريب نينوا شد
در دشت حماسه و صلابت
شيرازه ي خاك كربلا شد
بانوي غريب، ام كلثوم
همراه حسين و خون و شمشير
با پتك ِ كلام ، ضربه مي زد
بر فرق ِ شرار ِ دشمنِ ِ پير
همدوش ِ حماسه ي برادر
در آتش و زخم و خنجر و تب
در خيمه ي كودكان معصوم
همدوش حماسه هاي زينب
با نطق علي به خصم مي تاخت
ميدان نبرد ، در محك بود
شمشير كلام و تيغ ِ برهان
بر زخم ِعطش زده نمك بود
در نطقِ كلام ، ذوالفقار است
اين شير زن ، از تبار حيدر
انگار عليست ، ام كلثوم
در فتح حماسه های خیبر
محراب به حجم ِ آفرينش
اين است مكانِ سرفرازان
تسبيح ِ سر ِ بريده ي عشق
ذكر است و نمازِ پاكبازان
رفتند ولي هنوز هستند
هفتاد و دو طيفِ نور با ماست
بر روي مدار ِهر ستاره
منظومه ي عاشقانه برپاست
از سمتِ بهشت، مي درخشد
يك نرگسِ ِ مست.... در بهاران
بوي خوشِ ِ انتظار جاريست
در ثانيه هاي روزگاران
شاعر : اکرم بهرامچی
- سه شنبه
- 22
- مهر
- 1393
- ساعت
- 11:45
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اکرم بهرامچی
ارسال دیدگاه