قبلهی افلاک!
دارن طوافت میکنن یه عده ناپاک
نیزه به پهلوت میزنن بیفتی رو خاک
قبلهی افلاک!
روی تنت رنگی به جُز شفق نداری
انقدر که رفته خون ازت رمق نداری
این همه جا! ببین چقدر شدم بد اقبال
چرا باید میفتادی (میون گودال) ۳
آیهی تطهیر!
با سنگ دارن میزننت به حکم تکفیر
خواهر برات بمیره که شدی زمینگیر
آیهی تطهیر!
این جوری که به هر طرف شدی تو خیره
معلومه که چشات داره سیاهی میره
هر کی یه ضربه میزنه روی تن تو
همه میخوان فیض ببرن (از کشتن تو) ۳
مأموره نیزه
کوتاه نمیاد انگاری، مجبوره نیزه
دارن تو رو کم میکنن به زور نیزه
مأموره نیزه
چه جور بگم نَچَرخونَت؟ با چه زبونی؟
تو اولین امام پشت به آسمونی!
رگات با هر ضربه که شد درگیر خنجر
صدای «یااُماه» اومد (از زیر خنجر)۳
انگار که حرف جایزه شنیده از شمر
دیدم که خولی سرتو دزدیده از شمر
یه صحنهای دیدم دیگه افتادم از پا
سرت رو انداخت داخل (توبْرهی اسبا) ۳
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 16:58
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه