• پنج شنبه 20 اردیبهشت 03

 اسماعیل تقوایی

کاروان عشق -( داستان عشق با یک کاروان آغاز شد )

2025
10

داستان عشق با یک کاروان آغاز شد

وقت حج بود وزانجام عمل اعراض شد

کاروان عشق در کرببلا اطراق کرد

روز عاشورا شد وراه شهادت باز شد

زینب کبری که عاشق بود بر مولا حسین(ع

مادر آلام گشت وصبر او اعجاز شد

ابتدا اصحاب بنمودند جانها را فدا

عشق آنها بر حسین فاطمه (س)ابراز شد

آن ریاحی حر که راه کاروان را بسته بود

شد شهید وبهر او آزادگی احراز شد

اکبر شبه پیمبر(ص) میوه قلب حسین

رفت ودر هجرش پدر با اشک غم دمساز شد

در میان علقمه عباس آن سرو سهی

سرنگون وازلبش "ادرک اخا" آواز شد

نوجوان ماهپاره قاسم آن پور حسن(ع

در قبول مرگ شیرین از عسل ممتاز شد

آخرین سرباز مولا اضغز شش ماهه بود

پاره از تیرسه شعبه آن گلوی ناز شد

جمله ی گلهای عاشق چیده وپرپر شدند

ناله ی هل من معین باغبان آواز شد

آه ،از آن دم که زینب در میان قتلگاه

خواستار مرگ از دادار بی انباز شد

دل بسوزد از برای حضرت زین العباد

در میان بسترش با درد وغم همراز شد

شد غروب وکاروان خالی از مردان مرد

طعمه بهر غارت جانی آتش باز شد

کاروان آل پیغمبر اسیر جانیان

عازم بر کوفه وآن شام وحشت ساز شد

 

 

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 10:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران