چشاتو وا کن که قد مادرت از غصه کمونه
میترسه که بیدار نشی برات لالایی نمیخونه
گلم دیگه نگیر بهونه/ همین روزا میریم به خونه
برات سنگ تموم میذارم من
رخت به رنگ برگ یاسه/ نگات شبیه التماسه
ولی به خدا شیر ندارم من
لالایی علی اصغرم
خدا کریمه پسرم شاید دعام اثر بذاره
تو هم دعا کن که دیگه آروم آروم بارون بباره
گلم میگیرمت در آغوش/ داری میری دوباره از هوش
نکن با دلم اینقدر بازی
منم شبیه تو میسوزم/ ببین سیاهه حال و روزم
چرا با مادرت نمیسازی
لالایی علی اصغرم
برات بمیره مادرت که دست و پات رمق نداره
غصه نخور عمو جونت، رفته فرات که آب بیاره
عطش لب تو رو سوزونده/ میاد، دیگه چیزی نمونده
نخواه از این که هست بشم پیرتر
برات چه نقشه هایی دارم/ دوماد بشی باشی کنارم
بمون عصای پیری مادر
شاعر : وحید کردلو
- دوشنبه
- 28
- مهر
- 1393
- ساعت
- 12:32
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید کردلو
ارسال دیدگاه