سه ساله ی حسینم و خرابه خونهی منه
اشکای من تنها چراغ آشیونه ی منه
وای، میگن رقیه، بی کس و کاره
میگن رقیه، بابا نداره
ولی تو بر میگردی و تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو می گیری
وای بابای خوبم
خوش اومدی بابا ولی چرا لبات وا نمیشه؟
چرا تو چهره ی تو جای بوسه پیدا نمیشه؟
آه، با لب خونین، منو صدا کن
دلم گرفته، دلم رو وا کن
عمه میگفت که عاقبت، تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو میگیری
وای بابای خوبم
بابای مهربون من تاول پاهامو ببین
تو های و هوی دشمنا عمهی تنهامو ببین
وای، بیا بابا جون، که خیلی تنهام
تو رو می خونه، خشکی لبهام
تو میرسی با ذوالجناح، تموم میشه اسیری
از دست این نامحرما، گوشوارمو میگیری
وای بابای خوبم
- دوشنبه
- 5
- آبان
- 1393
- ساعت
- 13:9
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه