پیش خودش زمزمه می کرد من که ز نسل عشقم
باید بزرگی کنم وقتی نوه ی اصل عشقم
تو خیمه موندن چه فایده تو عرصه ی شهامت
باید کاری کنم برا اسطوره ی ولایت
می رسه به مشام من عطر خوش شهادت
وای! عموم توی میدون تک و تنهاس آره امروز اون روز عاشوراس
که همیشه می گفت عمو عباس
وای! الان باید این بال و پر وا کرد نباید نشست و تماشا کرد
دل مجنونو نذر لیلا کرد
عمو حسین ای عمو جونم 3
به جوش اومد خون تو رگهاش به خاطر امامش
باید نوشت صد تا جلد مقتل ز لحظه ی قیامش
دستای بستش رها شد و لحظه پر زدن شد
مثه داداش کبوتر نامه بر حسن شد
تا حالا بود توی غربت و مسافر وطن شد
وای! با دستای کوچیک چه کاری کرد امام دو عالم رو یاری کرد
تا زهرا براش آه و زاری کرد
وای! آخه قربونی هم داره آداب سرش شد جدا پنجه ی مهتاب
لب تشنه رو سینه ی ارباب
امون ای دل ای امون ای دل 3
شاعر : رضا تاجیک
- سه شنبه
- 6
- آبان
- 1393
- ساعت
- 14:26
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه