بر سرم مهرت دائم می رود میدان قاسم
تا شهادت شد عازم
من زنده می کنم خاطره ی شیر جمل
قربان تو شدن، پیش من "أحلی مِن عسل"
مولا مولا افتادم از پشت فرس 2
وقتی که میوفته قاسم از پا یک لحظه بیا به پیشم آقا
با رزم خودم زنده نمودم نام حسن و علی و زهرا
مولا مولا
مست جام مولایم از تبار زهرایم
زاده ی مجتبایم
از کینه ی عدو، ببین که شکسته سینه ام
دوباره زنده شد، خاطره ی مدینه ام
مولا مولا بیا و به فریادم برس 2
مثل پدرم دلت کریمه گفتی که بلای من عظیمه
گفتم علی و نظاره کردم کینه تو دلاشون از قدیمه
مولا مولا
شاعر : وحید روشنی
- چهارشنبه
- 7
- آبان
- 1393
- ساعت
- 12:45
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
وحید روشنی
ارسال دیدگاه