• سه شنبه 11 اردیبهشت 03

 محمدرضا سروری

بحر طویل حضرت رقیه (س) -( عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید )

19005
49

خواب پدر


عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید

بار دیگر به برم تاج سرم می آید

نور در چشم به خون منتظرم می آید

آنکه از دوری او خون جگرم می آید

در شب تار ، امید سحرم می آید

پدرم نور دو چشمان ترم می آید

آن که در ماتم او شعله ورم می آید

******

خواب دیدم پدرم آمده عمه به کنارم ، گل زیبای بهارم ، پدرم فخر همه ایل و تبارم ، شده پایان شب تارم ، شده نو بار دگر صبر و قرارم ، شعف افتاده به اندام نزارم ، نه به دل واهمه دارم ، نه دگر غصه در این سینه گذارم ، که فقط دل به دلِ آن شهِ برگشته سپارم .....

نگهم بر نگهش بود و ، به رخسار مهش بود و ، به موهای سفید و سیهش بود و ، به دنبالِ رهش بود و ، که لبخند امیدی به لبش دیدم و ، اندوه ز رُخَم چیدم و ، خندیدم و ، از او چو شنیدم ، که مرا باز صدا زد گل بابا ، رقیه ، گل بابا تو رها کن دگر این ناله و گریه ، پدرت آمده پیشت ، که نوازش بکند موی پریشت ، بنهد مرهمکی بر دل ریشت ، نزند غصه دگرباره به نیشت ، ببر این لحظه فقط نام خدا را .


عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید

******

پدرم گفت و منم درد درون  گفتم و گفتم ز جدایی ، که پدر جان تو کجایی ، مگر از من نرسد بر تو صدایی ، که دگر سویِ منِ خسته نیایی ، که نمانده به تنم قوت و نایی ، شده کارم ز غمت نوحه سرایی ، شده این قصة هر شب ، که مرتب ، ببرم نام تو بر لب ، که بسوزم من از این غصة پُر تب ، که نتابد به شبم اختر و کوکب ، تو بپرس حال من از عمة دل شکسته زینب ....

گفتمش عمه مرا گفته پدر ، رفته سفر ، این چه سفر بوده که دیگر ، نروَد سر ، نه تو هستی  نه علی اکبر و اصغر ، نه علمدار دلاور ، نه برادر نه عمویم ، که کشد دست به مویم ، چه بگویم ، که شده اشک بصر زینت رویم ، که رُخَم با نمِ خونابه بشویم ، چه  بگویم چه بجویم ، نه امیدی نه پناهی ، به خدا مُردَم از این دیده به راهی ، که بیایی و نگاهی به منِ خسته نمایی ، گره از این دلِ وامانده گشایی ، تو امید دل مایی ، تو بیا رفع نما از سرِ کودکان بلا را .


عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید

******

با پدر درد دلی کردم و گفتم بنِگر صورت نیلی ، که مرا بی تو زدند ضربت سیلی ، به رهِ کوفه و در شام اسیری ، نه امیری ، نه وزیری ، نه ترحم به کبیر و نه صغیری ، تو مگر داد من از دست ستم پیشه بگیری ، دلِ من خون شده از فرقة کافر ، تو بیا یا که مرا بر ، برهانم پدر از دست ستمگر ، به دو دستت بنشان دست مرا جان پیمبر ، ببر همراه خودت نزد علی اکبر و اصغر ، که دلم تنگ برادر ، شده این لحظة آخر .....

خواب زیبای من عمه به سر آمد ، نه کنارم پدر آمد ، نه از او یک خبر آمد ، فقط این کلبة ویرانه به چشم و نظر آمد ، که مرا موسم گریه به دو چشمان تر آمد ، که اگر گریه کنم یا که بنالم ، بنماید پدرم پرسش حالم ،  شود این گریه مگر راه وصالم ، شده جان دادن من پاسخ خونین به سئوالم ، بنما عمه حلالم ، که نبینم گل رخسار شما را .


عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید

*****

عاقبت تشت زر آمد ، به خرابه قمر آمد ، شب تاریک رقیه سحر آمد ، چو به مهمانی دختر ، پدر آمد ، نه بدن بود و نه دستی ، فقط این دفعه سر آمد ، که سرشکِ گُل معصومه در آمد ، آنچه را دیده به خواب درنظر آمد ، به خودش گفت که وقت سفر آمد ، گهِ پرواز به این بال و پر آمد ، گریه کرد گریه چنان کز بدنش جان به در آمد .... 

سروری شرح غمی کهنه سرودی ، به نواخوانی یک گفت و شنودی ، که عزا تازه نمودی ، دل حضار به غمنامه ربودی ، به غمِ محفل پٌر غصه فزودی ، که حسین در عوضش باب شفاعت بگشاید ، به تو و هر که در این غمکده آید ، به لبش کار رقیه را ستاید ، دو سه قطره به سرِ گونة خود روان نماید ، تو بخوان به لب دعا را ، همة اهل عزارا .


عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید

******

شاعر : محمدرضا سروری

www.emam8.com دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 19
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 10:24
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 5.49 MB
تعداد بازپخش 599
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 21 شهریور 1397 06:47
حجم فایل 5.49 MB
تعداد بازپخش 359
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 14 فروردین 1398 08:47
عنوان : نوحه خواب پدر با نوای استاد محمود زمانی امامزاده فضل (ع) بهبهان سال 1396

حمزه

پاسخ: بحر طویل حضرت رقیه (س) -( عمه زینب خواب دیدم پدرم می آید )
بسیاز زیبا بود اجرتون با سیدالشهدا

پنج شنبه 6 آذر 1393ساعت : 15:29

خلیلی

سپاسگذارم در
ممنون از این بحر الطویلی که گذاشتید اجرتان با خدا

پنج شنبه 20 آذر 1393ساعت : 19:11

ابراهیم خاندوزی

تشکروقدردانی
تشکروقدردانی ازشاعر

سه شنبه 9 مرداد 1397ساعت : 04:52

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران