تقدیم به شهزاده علی اکبر(ع):
داری میری برو بابا
دل من خیلی آشوبه
خرابه حال و احوالم
اگرچه حال تو خوبه
اگرچه تشنه ی آبی
ولی مست پدر هستی
برای بوسه های من
گمونم تشنه تر هستی
داری میری به معراجو
دل مارو تکون دادی
غدیری تازه برپاشد
همین که تو اذون دادی
غدیری تازه برپاشد
به نام نامی حیدر
همین که دشمنا دیدن
علی رو شکل پیغمبر
همش فک میکنم بازم
غدیر خم شده بابا
من از جسم تو فهمیدم
مسیرت گم شده بابا
نمیدونی مگه اینجا
به تو حرمت نمیذارن؟
تو رفتی بین اون هایی
که کینه از علی دارن
شدی مثل گل سرخی
که ساقه ش دست پاییزه
خودم دیدم که گلبرگات
چجوری داره میریزه
رو خاکا هی نکش پاتو
ببین که قامتم تا شد
تا دیدم روی خاکی تو
دل من اربأ اربا شد
لبات از دست پیغمبر
داره هی باده مینوشه
چه خوبه تا ابد باشه
مزارم با تو شیش گوشه...
شاعر : محسن کاویانی
- دوشنبه
- 19
- آبان
- 1393
- ساعت
- 10:52
- نوشته شده توسط
- محسن کاویانی
- شاعر:
-
محسن کاویانی
ارسال دیدگاه