خون دل، اشک دیده آوردم
جان بر لب رسیده آوردم
این گلابی که ریزد از چشمم
بهر گلهای چیده آوردم
بر بدنهای چاک چاک، خبر
از سران بریده آوردم
خیز ای باغبان باستقبال
لالة داغدیده آوردم
دسته گلهای گلستانت را
جامه بر تن دریده آوردم
نازنین نازدانههایت را
رنگ از رخ پریده آوردم
بار هجرت بدوش خود بردم
سرو قدّ خمیده آوردم
دست خالی نیامدم ز سفر
داغ طفل شهیده آوردم
این سیه جامه را که میبینی
ز آن به خاک آرمیده آوردم
«میثم» رو سیاه را بدَرَت
اشک بر رخ چکیده آوردم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- شنبه
- 15
- آذر
- 1393
- ساعت
- 5:36
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه