بعد عمری همراهمی
رفیق نیمه را شدی
من راهی اسارت
تو ساکن کربلا شدی
-
چهل روز شکستم
چهل روز بریدم
چهل روز ندیدی
که من چی کشیدم
-
حال و روزم تعریفی نداره
دل تنگم از تو گله داره
-
بنددوم
-
چشم تو که دور دیدن
غرورم وشکستن
عصر ظهر عاشورا
دست زینبت رو بستن
-
نشد تا بمیرم
تو این غم برا تو
شنیدم رو نیزه
عزیزم صداتو
-
اخه من کجا و معجره پاره؟
دل تنگم از تو گله داره
-
بندسوم
-
اومدم پیشت اما
صورت من کبوده
داغ قلب این خواهر
از محله ی یهوده
-
نپرس از رقیه
نشد تا بمونه
تا اسمت رو می برد
می خورد تازیونه
-
خدا واسه ی هیچکسی نیاره
دل تنگم از تو گله داره
-
- سه شنبه
- 15
- مهر
- 1399
- ساعت
- 22:34
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه