• دوشنبه 3 دی 03

 محمود ژولیده

اشعار حضرت زینب (س) - اربعین -( کاروان آمده و برگ خزان می ریزد )

5547
19

روضه اربعین حسینی

کاروان آمده و برگ خزان می ریزد

باز از چشم حرم دُرِّ گران  می ریزد

 هرکه دنبال گل گمشده ای می گردد

درد از عاطفه های نگران می ریزد

 راه بگشای که بانوی حرم می آید

سوز هجر است که از قدکمان می ریزد

 دستها باز شده تا که به سرها بزنند

خاک غم روی سر سینه زنان می ریزد

 صاحب پیرهن کهنه کجا افتاده

بوسه هایی است که بر جای سنان می ریزد

هر یتیمی به شهیدی گله ای می گوید

خون دلهاست که از داغ جوان می ریزد

مادری در پی گهواره شش ماهۀ خود

تَه گودال به سر خاک ، نهان می ریزد

مَشکی از آب به دستان سکینه است چو طفل

به روی قبر عمو آب روان می ریزد

 گوئیا وقت نماز است که با یاد علی

از لب سید سجاد اذان می ریزد

همه هستند ولی دختر دردانه کجاست

گوئیا گوشة ویرانه زبان می ریزد

نه بجا مانده خیامی ، نه امامی ، نه دلی

خواهری مانده که هر زمزمه ، جان می ریزد

آری یک قافلة فاتح و پیروز رسید

اشک شوق است که با آه و فغان می ریزد

شاعر : محمود ژولیده

  • شنبه
  • 15
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 5:58
  • نوشته شده توسط
  • محمد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران