به دعا كنم تمنا همه شب كه تا بيايى
كه مگر شبى اجابت كندم گره گشايى
ز جمال تابناكت كه جهان كند فروزان
چه شود كه ديدهى ما برسد به روشنايى
منِ بىنوا چه دارم كه محبت تو اَرزد
مگر آنكه خود ز احسان در مرحمت گشايى
تو و حشمت و اميرى ، من و حاجت و فقيرى
چه كنم اگر نيايم به درت پِىِ گدايى
دل عاشقان مسكين به هواى تو زند پر
كه مگر در آخرين دم به كنارشان بيايى
دل هجر ديدهى من ، سر وصل دوست دارد
چه دهم به دل تسلى به دلى چنين هوايى
دل از اين بود غمينم كه چرا تو را نبينم
به جمال مصطفايى به جلال مرتضايى
- چهارشنبه
- 26
- آذر
- 1393
- ساعت
- 5:0
- نوشته شده توسط
- محمد
ارسال دیدگاه