روز نخست چون گل اين بوستان شکفت
عِطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش
هم باشدش بهار رسالت در آستين
هم مي چکد گلاب ولايت ز دامنش
مردآفرين زني که خليلانه مي شکست
بتخانه خلاف خلافت ز شيونش
از سدره نيز در شب معراج مي گذشت
حرمت اگر نبود عنانگير توسنش
******
تا رخصت حضور نيابد، شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش
تا کعبه راز سنگ کرامت نيفکند
از چشم روزگار نهان است مدفنش
(خسرو احتشامي)
- یکشنبه
- ۲۷
- فروردین
- ۱۳۹۱
- ساعت
- ۱۶:۱۷
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه